سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عکس پدر، مقابل آینه، شمعدان ...

عاقد دوباره گفت:« وکیلم؟...»، پدر نبود / ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود / گفتند: رفته گل ... نه!... گلی گم... دلش گرفت / یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود / هجده بهار منتظرش بود و برنگشت / آن فصل های سرد که بی دردسر نبود / ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای / رویای دخترانه ی او بیشتر نبود / عکس پدر، مقابل آینه، شمعدان / آن روز دور سُفره، جز چشمِ تر نبود / عاقد دوباره گفت:« وکیلم؟...» دلش شکست / یعنی به قاب عکس امیدی دیگر / او گفت: با اجازه ی بابا... بله... بله... / مردی که غیر آیینه ای شعله ور نبود

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: